حروف مقطعه در ابتداي بعضي از سورههاي قرآن، به عقيده دانشمندان علوم قرآني و مفسران، رمزي بين خدا و رسول است. ظاهراً شخص پيامبر در باره? آنها سكوت كرده و رموز آنها را ناگشوده باقي گذاشته است. احاديثي هم كه در اين باره از ابن عباس رسيده است، به طور كامل تعيين كننده? آن رموز نيستند و تنها در حكم اشاراتي كوتاهاند. البته راويان در باره? حروف مقطعه رواياتي نقل كردهاند. از جمله شيخ صدوق (م 381) در كتاب معانيالاخبار، بابي را به معناي حروف مقطعه اختصاص داده و رواياتي از ائمه معصومين(عليهم السلام) نقل كرده است.1 اما جنبه رمزي آن حروف با وجود اخبار رسيده همچنان باقي است و اين امر موجب شده است كسانيكه قايل به تأويلاند از جمله عرفا، آن حروف را در بيان مقاصد و عقايد خويش بكار گيرند.
اين حروف محمل خوبي براي استفاده سخنان شطحآميز عرفاست. در كلام كساني چون عينالقضات و روزبهان حروف مقطعه? قرآن چنين كاربردي دارد. چون در اين مبحث تأويلات عرفاني مطرح است، نظر بعضي نويسندگان عرفا از جمله روزبهان، عين القضات، ميبدي، را به بحث مينشينيم. در بين عرفاي قرن ششم، آنكه نظرات بديعي در باب حروف مقطعه قرآن و تأويل آنها دارد، عينالقضات همداني است. ديدگاه عينالقضات در اين باره بهطور كلي شامل موارد زير است:
خدا را صفاتي است. آن صفات گاهي با الفاظي نظير قدرت و ارادت و علم و حيات و… بيان ميشوند.و گاه الفاظ ـكما هو حقهـ مناسبت با آن صفات ندارند. بنابراين بجاي الفاظ و كلمهها، حروف مقطعه ميآيد.2
از نظر او اين حروف داراي معاني بسيار آشكاراند؛ چنانكه معاني كهيعص از حصر بيرون است و در روشني از «تبت يدا ابي لهب» كمتر نيست.3 اما در ذكر آنها براي ارباب بصيرت و نه براي همه? مردم انواع تنبيهات است.4 آن تنبيهات از عدد بيرون است ولي تا آدمي در زمره? نامحرمان باشد و بينش قلبي كسب نكرده باشد، چيزي از آن حروف در نيابد.5 اصولا يكي از حكمتهاي حروف مقطعه بيخبر ماندن نامحرمان از اسرار ملك و ملكوت است.
اي عزيز، او خواست كه محبان او را از اسرار ملك و ملكوت خود خبري دهد در كسوت حروف، تا نامحرمان بر آن مطلع نشوند گويد: الم - المر - كهيعص - يس - ق - ص - حم عسق - ن - طه - المص- طسم - طس. دريغا مگر كه اين خبر از مصطفي(ع) نشنيدهاي كه گفت: انّ لكلّ شيءٍ قلباً و قلب القرآن يس. اين جمله نشان سرّ احد است با احمد كه كس جز ايشان برآن واقف نشود.6
برعكس كسي كه به مرتبه بصيرت باطني رسيده است. حروف مقطعه قرآن براي او حديث عشق است:
گويي دو زلف يارم در سر چه باز دارد كز دلبري و كشّي كاري دراز دارد
با گل حديث گـويد با لاله پاي كوبـد بـرمه زره نگارد، با زهره ساز دارد
بدايت اين كار عشق است تا رسي آنگه بيني7
در جاي ديگر اين معنا را به گونهاي ديگر بيان ميكند:
جوانمردا هيچ خواهي كه بداني اين حروف در قرآن چراست، بدانكه حديث عشق چون به سرحد زمان و مكان آمد، همه پاي واپس نهادند دانستند كه:
«لو كان البحر مداداً لكلمات ربّي لنفد البحر قبل ان تنفد كلمات ربّي» (كهف، 18 / 109) چه جاي سورتي بود يا آيتي يا كلمه. حروف بيمعني پاي فرا پيش نهادند «و حملها الانسان انّه كان ظلوما جهولاً» (احزاب، 33 / 72).8
عينالقضات كلام بيحد و حصر خداي را در جمال اين حروف مقطعه متجلي ميبيند:
اي دوست آنچه به درياها نتوان نوشت، همه در طي عز اين حروف آمده است. آه اگر نه اين حروف بودي در قرآن.9
وي به جلال و قدر خدا سوگند ميخورد كه اگر آنها را در قرآن نمييافت، از ايمان نسبت به قرآن بيبهره بود. همچنين عقيده دارد اينكه پيامبر از خدا درخواست كرده: اسألك باسمك المكنون المخزون، معناي حروف مقطعه را طلب كرده است.10
با وجودي كه حروف مقطعه از جمله حروف مشكل قرآن است، وي فهم آنها را ابتداي فهم قرآن ميداند و معتقد است در قرآن عجايب بسياري است كه به مراتب مشكلتر از حروف مقطعه است. او در اين باب ميگويد:
پنداري قرآن دانستهاي. بدايت قرآن دانستن، به نزديك مردان آنست كه تا كهيعص و الم و طه و يس بداني. چون بدايتش نداني، نهايتش چه داني. هرچه پيش از اين حروف دانستن بود، آن ندانستن بود و تو را خبر نه، چه ميگويي تا حروف به نداني كلمه چون بداني؟ اگر معلم او بود كه علّم القرآن… اوّل حروف كه بر لوح نبشتند اين حروف است… و اگر چنين داني، با كافران برابري درفهم.11
وي خاطر نشان ميكند همچنانكه ابتداي فهم قرآن، دانستن اين حروف مقطعه است، نهايتش «و كلّم اللّه موسي تكليماً»(نساء، 4 / 164) است و بين آن دو درجات بيحد و حساب است.12 آنچه آدميان پيش از فهم حروف مقطعه ادراك كنند، تنها به كار اين جهان آيد و از احكام آن جهان دور بود.13 عينالقضات معتقد است كه در ذكر اين حروف تنبيهاتي است و اوّلين درجه? تنبيه بر قطع تشبيه است.14
الفـ اينكه حروف مقطعه داراي يك يا دو حرف يا بيشتر باشد، خود اشارتي است و رمزي؛ از جمله اينكه تعداد حروف با فراواني معني آنها نسبت مستقيم دارد:
پس كرم مفرط ازلي چنان اقتضا كرد كه يس بگويد و طس بگويد و حم بگويد و چون خواهد كه از معني خبر دهد، گويد كه ص. ق. ي و چون از آن معني كه تركيبي دارد خبر دهد گويد: طه، يس و چون بر تركيب يك معني زيادت گردد گويد: طسم، الم، الر و چون تركيب بعض معاني زيادت گردد گويد: المص، المر و چون تركيب زياده گردد، گويد: حمعسق، كهيعص.15
عين القضات هر كدام از اين حروف را داراي بار معنايي خاصي ميداند و از آنها به گونهاي تعبير ميكند كه در نوع خود بينظير است. براي يك مفسر قرآن تفاوت چنداني بين الم و المص نيست؛ اما نزد او اينها دو امر كاملاً متفاوت هستند. براي بيان بهتر عين القضات گفته او را نقل ميكنيم:
يا محمد … اكنون صاد المص كه خصوص مشرب تو است ، تو تنها نوش كن، چون صاد سراسر نوش كردي، الم بي ص در ميان نِه با برادران تا ما نيز توقيعش بركنيم چون تو طغرا بركشيدي و گوييم «الم. ذلك الكتاب لا ريب فيه هدي للمتقين» (بقره، 2 / 1،2) يا محمد چون المص بود «كتاب انزل اليك» ميگفتيم چون الم است، «هدي للمتقين» ميگوييم.16
چنانكه ديده ميشود، عين القضات اين اسرار بيشمار حروف مقطعه را اغلب ناگفته ميگذارد؛ اما از جمله اسراري كه باز ميگويد عبارتاند از: اينكه ص در المص با ضمير(ك) در انزل اليك ارتباط كامل دارد و اصولاً چون ص در اين حروف مقطعه وجود دارد، خطاب آيه فقط متوجه پيامبر است و به عبارت ديگر ص، ويژه? مشرب اوست. اما جايي مثل ابتداي سوره? بقره چون روي سخن با عموم متقين است، الم بدون ص آمده است.
ب ـ تعداد سورههايي كه حروف مقطعه در ابتداي آنها آمده است، بيست و نه تاست، نه كم و نه بيش، اين از جمله اسرار قرآن است.
ج ـ وجود اين حروف در ابتداي سورهها ، نه در وسط يا آخر، از نكتهاي عرفاني خالي نيست.
د ـ تنها بعضي از حروف الفبا به صورت حروف مقطعه در قرآن آمده است نه همه آنها ( الفـ حـ ر ـ س ـ ص ـ ط ـ ع ـ ق ـ ك ـ ل ـ م ـ ن ـ ه ـ ي) اين نيز معنايي در خور تأمل است.
هـ ـ اينكه حروف مقطعه از پنج حرف بيشتر نيستند موجب آگاهي است. درست به همين دليلِ فراوان بودن اسرار حروف مقطعه است كه عينالقضات اظهار ميدارد كه نميتواند سخن بگويد.17
عين القضات گاهي حروف مقطعه را به مفاهيم ديگري تشبيه ميكند:
چون به سعادت واهمدان رسي شرح اين نامه به مشافهه بشنوي اگر من دانم و اگر نه اين را نيز در كيسه حمعسق نگاه ميدار.18
آنها كه به مقصد رسيدند، نام همه در جريده? يحبّهم به تفصيل بود و در جريده حمعسق به جمله بود.19
امّة يهدون الي الحقّ را در پرده كهيعص بردند.20
يحبّونه از يحبّهم در خلوتخانه كهيعص شنودند آنچه شنودند.21
دريغا از حق تعالي در خانه ن والقلم صد و چهارده هزار بار كلام و كلّم اللّه موسي تكليماً شنيده بود.22
? ? ?
ديدگاه شيخ روزبهان هم در باره? حروف مقطعه از جهات زير مشابه با نظر عينالقضات است:
الف) اينكه حروف مقطعه بيان رمزي از صفات خداست.
ب) اينكه حروف مزبور را بندگان خاص خدا دريافت ميتوانند.
وي در اين باره چنين گويد:
بدان كه حق سبحانه و تعالي با عموم بندگان به زبان شريعت گويد و با خصوص به زبان حقيقت. آنها كه به غرايب علم قِدَم و حكم قَدَر سابق در ازل شاهداند، اگر نه ايشان بودندي در ملك ربوبيت با عموم خلق خطاب متشابهات نكردي… واظهار صفات خاص و حروف گزيده كه بدان قاطبه قوم خطاب كند، چون الم و المص و جمله حروف تهجي كه معادن اسرار صفات ونعوت و اسامي قدمي است، از حق اشارت است مر پرندگان مزار بساتين غيب عرش و ملازمان دارالملك كرسي حق بدان خبرداد ايشان را از اسرار صفات و حقيقت ذات و انقلاب منازل عشق و شوق و عين محبت و معرفت و توحيد و عين سرمديت و عين ازليت و سرّ فردانيت در لباس جلال و جمال و عيسي و جبرئيل … و خواص صدّيقان مثل صحابه و تابعين و اولياي مقرب و مشايخ متصوفه و عارفان محب و سابقان موحد كه به اجنحه? صفات حول سُرادق كبريا ميپرند، ملتبسان نور محبتاند، لابسان سرّ قِدَم در خزاين غيب و سناء مكتوم.23
? ? ?
نظر ابوالفضل ميبدي هم در اين باره با نظر عينالقضات و روزبهان شباهت زيادي دارد. وي اين حروف را دليل فضل و كرم و اشاره لطف و بشارت به مهر و كفاره? جرم و موجب غارت دلهاي دوستان و پيرايه سخن گويان ميداند و فهم آن را نشان موافقان برميشمرد و باري برگردن دشمنان و خاري در چشم مبتدعان.24 در جاي ديگر همين معنا را به زباني ديگر بيان ميكند:
التخاطب بالحروف المفردة سنّة الاحباب في سنن المحابّ فهو سر الحبيب مع الحبيب بحيث لا يطلع عليه الرقيب… در صحيفه دوستي نقش خطي است كه جز عاشقان، ترجمه آن نخوانند. در خلوتخانه دوستي ميان دوستان رازي است كه جز عارفان دندنه? آن ندانند. در نگارخانه? دوستي رنگي است از بيرنگي كه جز والهان از بيچشمي نبينند.25
اينك تأويل حروف مقطعه در متون عرفاني را مورد نظر قرار خواهيم داد:
ميبدي اين حرف را به اسم صمد خداوند تأويل ميكند:
ميفرمايد: من صمدم كه همه را به من نياز است و مرا به كس نياز نيست.26
ميبدي آن را به قوت قلب محمّد(ص) تأويل كرده است.27
اقوال زير در باره? حرف «ن» از ميبدي نقل شده است:
الف - اين حرف با حروف «الر» و «حم» از اجزاي الرحمن است.
ب - لوحي از نور
ج - نهري در بهشت
د - دوات
هـ - ماهيي در آب زير هفت طبقه زمين كه از گراني بار زمين خم داد و به شكل نون شد.28
1. احمد غزالي: حم، حمي العشق است.29
2. روزبهان: آن را تجلي حيات و علم قديم در حق اهل محو ميداند.30
3. سمعاني:
الف- آنچه بودني بود حكم كرده شد.
ب- حاء اشارت به حلم و ميم اشارت به ملك است.
ج- حاء اشارت به محبت و ميم اشارت به منت است.31
4. ميبدي علاوه بر نقل مورد (الف) از سمعاني،32 به تأويلات ذيل اشاره ميكند:
الف- حاء: حيات ؛ ميم: مودت نسبت به اولياء33
ب- حم اي حميت قلوب اهل عنايتي فصفّيتها عن خواطر العجب و عريتها عن هواجس النّفس فلاح فيها شواهد الدّين واشرقت بنوراليقين.34
(دلهاي كسانيكه به آنها عنايت دارم گرم شد پس از آن دلها را از خواطر عُجب پاك كردم و از هواها و آلودگيهاي نفس تهي كردم پس در آنها شواهد دين آشكار گشت و به نور يقين تابان)
1. روزبهان:
طاء:طهارت قدم و طهوريت ازل ، سين: سناي ابدي35
2. ميبدي همين نظر را نقل ميكند با اين توضيح كه:
جلال احديت و جمال صمديت سوگند ياد ميكند كه به طهارت قدس خود و به سناء عز خود كه هركه به من اميد رحمت دارد نوميدش نكنم. هركه به من طمع مغفرت دارد ردش نكنم.36
1. مستملي بخاري:
الف - ط: طوله علي اوليائه؛ هـ: هويّته لاوليائه
ب - ط:طاهر؛ هـ: هادي
ج - ط: طرب سرّ عارفان به مشاهدت؛ هـ: هوان سرّ كافران به حجاب حق
د - ط و هـ :به حساب جُمَّل چهارده ميشود و مثل اين است كه گفته ميشود: اي ماه چهارده من و اي آفتاب.37
2. عين القضات :
وي نيز كلام اخير صاحب شرح تعرف را نقل ميكند:
دريغا خلق از اسرار اين كلمه طه محتجباند. طه يعني اي مرد جوان ماه چهارده شبه كه نزد خلق منور و عزيز باشد. نور طه در آن عالم منور و چون ماه چهارده شبه است.38
3.ميبدي:
ط: طيب، هـ: هادي
طا اشارت است به پاكي و پاكي اللّه را صفتي است و ها اشارت است به هدايت و اللّه ولي هدايت است.39
1. عين القضات آن را چنين تأويل ميكند:
يا سيد المرسلين40
2. ميبدي : ياء: يوم ميثاق،سين: سرّ خداوند با عاشقان
گويي خداوند ميگويد سوگند به روز ميثاق و سوگند به سرّ من با عاشقان و به قرآن كريم كه تو از فرستادگان هستي.41
1. عين القضات:
الف - الف: الهيت؛ ل: لطف؛ ر: ربوبيت42
ب - الر با حم و ن از اجزاي الرحمن است و مشهود جلال لم يزل است.43
ج - الف در الر، با «ءرأيتك هذا الذي كرّمت عليّ» (اسراء، 17 / 62) (ابليس گفت:بيني اين را كه برگزيدي برمن؟) ارتباط دارد. عين القضات چنانكه شيوه? اوست اين ارتباط را ناگفته ميگذارد و فهم آن را به معرفت باطني خواننده موكول ميكند.44
د - را در الر شرب ابليس است.45
2. ميبدي:
الف - انا اللّه اعلم و اري46
ب - الف: وحدانيت؛ ل: لطف حق به اهل معرفت
راء: رحمت حق با همه آفريدگان.47
ج - الف: خلق را با نعمت منعم مألوف ميگرداند.
لام: ايشان را ملامت ميكند كه هان تا به نگارستان و بوستان مشغول نشويد كه آنگه از دوستان وامانيد و به ايشان در نرسيد.
را: اشارت است به رها شدن جوانمردان از خويشتن.48
د - الف: آلاء؛ ل: لطيف؛ راء: رحمت 49
هـ - الف: اللّه؛ ل: لطيف؛ راء: رحيم50
1. عين القضات:
الف - الف:اللّه؛ ل: جبرييل؛ م: محمّد(ص) 51
ب - م در الم مشرب محمّد(ص) است.52
ج - الف در الم با آيه: «اهذا الذي يذكر الهتكم» (انبياء 21 / 36) (ميگويد اينست كه خدايان شما را به زبان ميآرد) ارتباط دارد؛ اما عين القضات از بيان ارتباط آن سرباز ميزند.53
2. ميبدي ضمن نقل مورد الف54 سخن عين القضات به موارد زير اشاره ميكند:
الف - انا اللّه اعلم 55
ب - رمز دوستي و خطابي سربسته با عاشقان كار افتاده56
ج - الف: الّف بلاءنا من عرف كبريائنا
ل: لزم بابنا من شهد جمالنا
م: مكّن من قربتنا من اقام علي خدمتنا 57
د: - الف: آلاء خدا؛ ل: لطف خدا؛ م: مجد و سناي خدا 58
ميبدي دو تأويل براي آنها ذكر كرده است:
الف - ط: طهارت خداوند
س: سناء جبروت خداوند
م: مجد جلال خداوند 59
ب - ط: طهارت دل عارفان از غير او
س: سرّ او با دوستان در شهود جلال و جمال او
م: منت او بر مؤمنان در نعمتهاي او60
1. عين القضات ميم در المر را مشرب محمّد(ص) ميداند و راء آن را مشرب ابليس61
2. ميبدي:
الف - انا اللّه اعلم و اري62
ب - سرّي است از اسرار محبت، گنجي از گنجهاي معرفت، درميان جان دوستان وديعت دارند و ندانند كه چه دارند و … اشارتست كه دوستان را از انوار آن اسرار و روايح آن آثار امر و زجر بويي نيست و جز حوصله محمد عربي(ص) سزاي آن عيان نيست.63
ميبدي به نقل از حسين منصور گويد:
الف، الف ازل است و لام، لام ابد است و ميم، مابين الازل والابد است و صاد، اتصال قومي و انفصال قومي64
1. عين القضات:
الف - آن يكي از نامهاي پوشيده قرآن است.65
ب - اگر كسي گوش غيبي داشته باشد، ميتواند طول بهشت را از آن (حمعسق) دريابد.66
2. ميبدي:
الف - اين حروف اشاره به علو شأن محمد(ص) دارد.
ب - حاء: حوض مورود؛ م: ملك ممدود؛ ع: عزت موجود؛ س: سناي مشهود؛ ق: قيام پيامبر در مقام محمود و قربش در كرامت خداوند.67
ج - قضي عذاب سيكون واقعاً (عذابي واجب شد و به زودي وقوع مييابد)
د - ح: حربي كه ذليل در آن عزيز و عزيز در آن ذليل ميشود.
م: ملكي كه از قومي به قومي رسد.
ع: دشمن قريش كه قصد ايشان كنند.
س: سبي (كودك)ي كه در ميان ايشان (قريش) است.
ق: قدرت نافذ خداوند در آفريدگانش68
1. عينالقضات:
الف - ديدن كاف كهيعص شرط رسيدن به كاف كفراست.69
ب - كاف كهيعص ابتداي دريافت سالك از اسم اعظم است.70
ج- كاف كهيعص با كاف السّلام عليك ايّها النّبيّ و رحمة اللّه و بركاته مربوط است.71
2. ميبدي:
الف - ك: كافي؛ هـ: هادي؛ ياء: حليم؛ عين: عليم؛ صاد: صادق72
ب - ك: انا الكبير؛ هـ: انا الهادي؛ ياء: يعيني ما تحمّل المتحمّلون من اجلي؛
عين: انا العزيز و اناالعلي؛ صاد: انا الصّادق، انا المصوّر.73
3. روزبهان - وي در معناي عين و صاد ميگويد:
خبر است از اعيان ذات عقول و ارواح به شرط صدق در رؤيت قِدَم كه اسرار را متجلي است و از اسرار در عقول واز عقول در ارواح و از ارواح در اشباح .74
1. شيخ صدوق، معاني الاخبار، تصحيح علي اكبر غفاري / 22 - 28، انتشارات اسلاميه،1362 .
2 . عينالقضات، نامهها، 2 / 291 .
3. همان / 413 .
4 . همان / 289 .
5 . همان / 143 و 209 .
6 . عينالقضات، تمهيدات / 175 .
7 . عينالقضات، نامهها، 2 / 159 .
8 .همان، 1 / 334 .
9 .همان / 126 .
10 .همان / 220 .
11 .همان / 42 .
12.همان / 171 .
13.همان / 295 .
14 . همان، 2 / 289 .
15 . همان، 1 / 165 ، 166 .
16 . همان / 127، 128 .
17 . همان، 2 / 290 .
18 . همان، 1 / 265 .
19. همان، 2 / 470 .
20 . همان، 1 / 281 .
21 .همان / 457 .
22 . عين القضات، تمهيدات / 132 .
23 . روزبهان بقلي شيرازي، شرح شطحيات / 58 - 60 .
24 . ميبدي، كشف الاسرار، 10 / 201، 202.
25 . همان، 1 / 52 .
26 .همان، 8 / 327 .
27 . همان، 9 / 281.
28 . همان، 10 / 186 و 201 .
29 . احمد غزالي، مجموعه? آثار / 250 .
30 . شرح شطحيات / 456 .
31 . ابو منصور سمعاني، روح الارواح / 9 - 548.
32 . كشف الاسرار، 9 / 5 .
33 . همان،/ 59 و 126 .
34 . همان / 153.
35 .شرح شطحيات / 456 .
36 . كشف الاسرار، 7 / 184 .
37 . مستملي بخاري، شرح تعرّف / 570 - 579.
38 . تمهيدات / 301 .
39 . كشف الاسرار، 6 / 109 .
40 . تمهيدات / 201 .
41 . كشف الاسرار، 8 / 205.
42 . عينالقضات، نامهها، 1 / 224 .
43. همان .
44 . همان، 2 / 188 .
45. همان / 412 .
46 . كشف الاسرار، 5 / 223 و احمد بن محمد طوسي، جامع الستين للطائف البساتين، تصحيح محمد روشن / 7، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1345.
47 . كشف الاسرار،4 / 253 .
48. همان / 308 .
49 . همان، 5 / 299 .
50. همان / 10 .
51. تمهيدات، 2 / 292 .
52 . همان / 412 .
53. همان / 118 .
54 . كشف الاسرار، 7 / 375 .
55. همان، 1 / 42 .
56 . همان، 2 / 10، 11 .
57. همان، 7 / 436 .
58 . همان / 496 .
59.همان / 91 .
60. همان / 284 .
61 . تمهيدات / 226 .
62. كشف الاسرار، 5 / 165 .
63 . همان / 156 .
64. همان، 3 / 556 .
65. عين القضات، نامهها، 2 / 101 .
66. همان 1 / 16 .
67. كشف الاسرار، 9 / 14 .
68. همان / 6 .
69. تمهيدات، 1 / 130 .
70. همان / 171 .
71. همان / 225 .
72. كشف الاسرار، 6 / 6 .
73. همان / 17، 18 .
74 . شرح شطحيات / 61.